جدول جو
جدول جو

معنی تخت عاج - جستجوی لغت در جدول جو

تخت عاج
(تَ تِ)
تخت دندان پیل. (آنندراج). اریکه و اورنگی که از دندان پیلان سازند پادشاهان را:
چو بر پشت پیلان نهم تخت عاج
ز هندوستان آورندم خراج.
نظامی (از آنندراج).
، کنایه از روز است، عبارت از سرین و شرمگاه نیز کنند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخت دار
تصویر تخت دار
صاحب تخت، دارندۀ تخت، جامۀ خواب که بر روی تخت بگسترانند، رختخواب، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ تِ عُ مَ)
از آبادیهای زیارت خواسته رود. رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 128 و ترجمه وحید ص 171 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از بخش میان کنگی در شهرستان زابل است که در بیست وچهارهزارگزی شمال ده دوست محمد و نزدیک مرز افغانستان قرار دارد. جلگه ای گرم و معتدل است و 898 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هیرمند و محصول آن غلات و صیفی و پنبه و لبنیات است و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و گلیم و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ تِ سَ)
نام مدرسه شیخ ابواسحاق کازرونی است. گویند شیخ در آن مدرسه چراغی به دست خود روشن کرده اند و اکنون چهارصد سال زیاده باشد، آن چراغ همچنان افروخته است. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از شرفنامۀ منیری) (از آنندراج). مدرسه شیخ ابواسحاق کازرونی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ده کوچکی از دهستان بهمئی گرمسیر در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان است که در سی وشش هزارگزی لک لک، مرکز دهستان، واقع است و 16 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جامۀ سیاه و سفید را گویند. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). جامۀ سیاه و سفید که پادشاهان ایران ویژه دارا بر روی تخت خود می گسترانید. (ناظم الاطباء) ، جامۀ خواب را نیز گفته اند و معرب آن دخدار است. (برهان) (انجمن آرا). جامۀ خواب باشد که بر بالای تخت بگسترانند و معرب آن دخدار است. (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج). جامۀ خواب. (ناظم الاطباء). جامۀ خواب که بالای تخت گسترانند، دخدار معرب آن و در قاموس: دخدار، جامۀ سفید یا سیاه، معرب تخت دار. (فرهنگ رشیدی). رجوع به تختار شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
تاجور. پادشاه. دارندۀ اریکه و صاحب سریر سلطنتی: و ذکر محامد اخلاق این پادشاه خوب سیرت و این تخت دار جوانبخت همه کس بخواند. (راحهالصدور راوندی)
لغت نامه دهخدا
صاحب تخت پادشاه، کسی که شغل او نگاهداری تخت روان باشد، جامه خواب که بالای تخت گسترند، جامه سفید و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت گاه
تصویر تخت گاه
محل تخت، محل جلوس شاه، پایتخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخت خام
تصویر تخت خام
چرم دباغی شده، جاهل، نادان
فرهنگ فارسی معین
نام کوهی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از مکان های واقع در روستای زیارت گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی